تحقق عدالت یک سیستم نیاز دارد؛ که در این سیستم مردم هستند، کارگزاران جزیی از سیستماند، حاکم اسلامی هم جزیی از سیستم است. اگر یکی از اجزای این سیستم وظیفه خودش را درست انجام نداد، آیا باید دست از ولایت فقیه که در راس است برداریم؟ اینکه بدترین حالت است، چون اوضاع بدتر می شود.
فرض کنید در زمان امیرالمومنین است، میبینیم یک بی عدالتی در حکومت امیرالمومنین تحقق پیدا کرده و مرجع این بی عدالتی هم خود مردم یا کارگزاران هستند، مثلا امیرالمومنین خواست شریح قاضی را تغییر دهد، مردم نگذاشتند گفتند ما اجازه نمیدهیم شریح را عوض کنی و امیرالمومینین هم مجبور شد او را نگه دارد، در اینجا امیرالمومنین میخواستند عدالت را تحقق ببخشند، اما وقتی مردم نمیخواهند، عدالت هم تحقق پیدا نمیکند.
فرض کنید یک آقایی که دو سال در کار اجرایی حضور داشته در این دو سال صاحب ده خانه میلیاردی میشود. سیستم قضایی آمده این آدم را محاکمه کند، بعد یکسری طرفدار میگویند ببینید ظلم شد، ببینید بی عدالتی شد. این در حال است که بی عدالتی در رها کردن این اشخاص است.
ما ساختارهای معیوبی داریم از همان زمان پهلوی مانده و متاسفانه مجلس، دولت و سیستم قضایی کوتاهی کرده و این ساختارها را اصلاح نمیکنند.
بعضی از مسئولین یونان میگفتند گاهی اوقات کشاورزان ما گندم زیاد که تولید میکنند، اتحادیه اروپا میگوید چون این گندمها بیش از حدی است که باید تولید میکردید، باید این گندمها را آتش بزنید، هرچه میگوییم بگذارید این گندمها را به فقرایی که نان شب ندارند بدهیم، میگویند نه نمیشود؛ گندم مازاد را باید آتش زد که قیمت اروپایی گندم کاهش پیدا نکند، تا سودشان تغییر نکند، اینها را کسی به مردم نمیگوید.
ساختار قضایی ما باید اصلاح بشود و عدالت را مردم در ساختار قضایی ببینند. اگر عدالت در سیستم قضایی برای مردم ملموس بشود من فکر می کنم یک شروع خیلی خوبی است که عدالت در سیستم تقنین و اجرا هم تحقق پذیرتر باشد